کرم

..با کریمان کارها دشوار نیست..

کرم

..با کریمان کارها دشوار نیست..

مشخصات بلاگ


سلام و مهر..



...این وبلاگ به طبع من آراسته شده و نه به موضوعی خاص...

لطفا به وبلاگ دیگه منم سر بزنید، فضایی است کاملا متفاوت


www.jebraeel.blog.ir

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

سلام مشتی حالت چطوره؟

میزونی ؟

دماغت چاقه؟

 چه میکنی؟

 سالار یه سری به ما بزن، درسته تو دریا دلی مومن، ولی چاکرت ظرفیت دلش قاشقیه- تحویلمون بگیر..

 

اینجا الحمدلله همه چی خوبه.. ولی میدونم که همیشه میگفتی اونور دنیا اگه یکی رو مظلوم زدن،

 توی شرفت شکن کن اگه نگفتی کاش بودم و برات سینه سپر می کردم.

یادته دیگه هی بهت میگفتم مشتی بیخیال، کلات رو بچسب ...

ولی ایول داری، جوابی دادی که برا همیشه آویزه گوشم شد.

آخرش هم نشناختمت، گاهی یه حرفایی می زدی که شاخ در میاوردم، نمیفهمیدم تو از کجا اینا رو بلدی !!!

همینا بود که برام خوردنی بودی، به مولا قسم میگفتی شاه رگت و میخوام، حرفت تموم نشده بود، ناموسا میکندم میذاشتم کف دستت.

آخ،آخ جملت طلا بود .

چی بود؟ آهان، گفتی : شهید بیکفن وقتی به غمکده کربلا رسید فرموده مردم بنده دنیان، دین و ایمونم مثل ته مونده غذاس، مزش که رفت و دچار سختی شدن دیگه دیندار کو، زکی .1

یادمه میگفتی تک یل عالم، سرور همه مشتیا همه بامراما فرموده اگه به زن یهودی آزار رسوندن و مسلمونی دق کرد، ناز مرامش.2

آره یادمه، همه رو، تک تکش رو، شاید تعجب کنی با این حافظه ریقی من چطور ممکنه!؟

 ولی اینا رو یادمه، چون نقل مرامه، نقل شرف و حیثیته.

مشتی من چه کنم؟؟؟

تو رو به رفاقتمون یکی رو واسطه کن یه نصفه جا بدن بیام پیشت.

داداش من چه کنم؟؟؟

میگی چی شده؟

داداش تا بودی که فحش خواهر،مادر میدادی به این بی ناموسای اسراییلی و میگفتی عشقته بری اونجا سینه به سینه شرفشون رو ببری، ولی قسمتت نشد. حالا اگه بودی چی میکردی..

سالار خاطر گُـلت رو نمیخوام ترمال کنم، ولی داداش راه روی زن و ناموس مردم توی منا بسن و حکایت تشنگی و برگ پاییزی و خنده کثافت بار یه مشت بی شرف پیش اومد، .. لحظه به لحظش روضه ی غریب کربلا بود.

مشتی داغمون تازه بود که یه مشت گرگ حرامی توی نیجیریه جوری مرد و زن و پیر و جوون رو دریدن که انگار این زبون بسها آدم نیستن، انگار نه انگار خیلی هاشون امید داشتن فردا رو ببینن، انگار نه انگار خیلی از اینها منتظر دامادی بچهاشون و خیلی ها منتظر دیدن نوه هاشون بودن.

مشتی به اباالفضل قسم فیلمم نمیاد، داداش به حق قسم بریدم، داداش به شرفم قسم نمیخوام دیگه باشم..

میبینی مشتی! انگار این ملت دارن یه آدم خل وضع رو تماشا میکنن! .

ولی غمی نیست، اگه به تو نگم چه کنم؟ اگه قبلن شونهات اشکام و قایم میکرد حالا سنگ قبرت این کار رو میکنه..

داداش به عزتت قسم اَ وقتی گفتی حسین غریب فرموده وقت بلا دیندار کم میشه، اگه زندگی فشارش در حد شکستن قفسه سینهام هم زیاد شده ولی بیخیال نشدم و نمیشمم.

داداش میخوام برم.

یعنی باید برم، خودش بخواد میام پیشت.

میدونم کسی که این مرام رو به تو داده خودش معدنشه، ایشالله چش بسه میخره این مطاع بی ارزش رو.

داداش حاج قاسم داره دلاوری میکنه، طاقت ندارم، باید برم.

مشتی کمکم کن، نفس کشیدن سخت شده، سختر از قبل، نه نه، اثر یادگاریمون نیست، بعض داره خفم میکنه.

نفس بده،... نفس بده تا نفس بزنم.

 

 

 

1.      بحارالانوار، ج 44، ص 383 

2.        کافی/5/5- نهج البلاغه/خطبه 27

  • سعید صدیقی

نظرات  (۳)

  • دانشجوی کلاس اول دبستان
  • سلام

    خدا خیرت بده...

    این مسیر خون می خواهد .....
  • منور الفکر
  • شاهرخ ضرغام...
    طیب رضایی...

    باید رفت...کاش راه بدهند...
  • صحبتِ جانانه
  • شهید بشوید به احسن وجه ان شاءالله

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی